blog*spot
get rid of this ad | advertise here
-->

فصل اول : گفتگو

 


Tuesday, July 29, 2003

شب در اين فصل زمستانزده(1)


شايد در شرايط كنوني ديگر دنبال مقصر گشتن امري عادي براي ما به حساب بيايد. تقريبا به هر واقعه اي در اطراف خود كه نگاه كنيد هيجان عده اي را براي پيدا كردن مقصر مي توانيد ببينيد اما اصلي نانوشته وجود دارد كه همه مي توانند در مظان اتهام قرار گيرند غير از خود ما. وقتي هم كه پاي سياست به ميان بيايد ديگر ابر متهم همان دولت است.
فرايندي كه در كشورهاي فاقد دموكراسي براي رسيدن به اين كعبهء آمال طي مي شود رويهء پيچيده اي است. در اين كشورها غالبا روند دمكراسي در شكل انحراف يافتهء آن خود به سدي براي رسيدن به دموكراسي بدل مي شود. يعني يك حركت اشتباه در اين بازي خود مقدمهء ايجاد مشكلات بعدي است و معمولا هم اين زنجير آنقدر ادامه مي يابد تا عملا با يكسري مشكلات تودرتوي لاينحل روبرو باشيم كه ندانيم بايد از كجا شروع كنيم. اينكه اولين گام دموكراسي چيست؟ در واقع سوالي است مانند اينكه نقطه شروع دايره كدام است. در واقع شايد نتوان نقطه شروع دايره را پيدا كرد اما مي توان اين دايره را تحليل كرد. يعني دايره اي از مشكلات ما كه منجر به بن بست سياسي در ايران شده است را مورد كندوكاو قرار داد.
ببينيم اين دايره چگونه بوجود آمده است؟ طبيعي است هربار كه حكومت بخواهد حركتي به سوي دموكراسي بكند ولي در انجام آن شكست بخورد مانند پيچي كه بارها پيچيده شود ولي مهرهء اصلي خود را پيدا نكرده باشد مقداري از راندمان خود را از دست مي دهد. اين امري طبيعي براي رسيدن به دموكراسي است اما گاهي اين رفتن ونرسيدنها ديگر از حدي كه در توان اجتماع است خارج مي شود و طبيعي است كه اثر چنين فرايندي بر همان اجتماع نا توان خواهد ماند. اما آثار اين فرايند بسته به بافت اجتماعي در كشورهاي مختلف متفاوت خواهد بود. در شرايط امروزي جامعه ما با دو خطر بسيار بزرگ روبرو هست يكي از دست دادن سرمايه هاي اجنماعي و ديگري سرمايه هاي انساني.
اما ببينيم سرمايه هاي اجتماعي و انساني چيست؟ ما با مجموعه اي از قواعد ، قوانين ، عادتهاي اجتماعي و سنتها روبرو هستيم كه محدوه بازي سياسي و زندگي ما را مشخص مي كند. گاه اين قواعد تصويبي هستند مانند آنچه در قانون اساسي است يا تلويحي هستند مانند همين عادتهاي اجتماعي مثل اعتماد يا راستگويي يا نريختن زباله در معابر عمومي. اما اين قواعد بايد توسط عده اي از افراد كارآمد كه آنها را سرمايه هاي انساني مي ناميم به كار گرفته شوند تا در بازي سياست بتوانيم به سوي هدف بتازيم. اما سرمايه هاي اجتماعي ما تا چه حد سقوط كرده اند؟
اگر دستاورد انسان مدرن عقلانيت و خردورزي باشد بايد بگويم ما دقيقا داريم به جهت عكس آن حركت مي كنيم- كه در مطلب آينده بيشتر توضيح خواهم داد - چون نتوانسته ايم مشكلات سياسيمان را در عصر خرد و تكنولوژي حل كنيم اين منجر به سقوط سرمايه هاي اجتماعي ما شده است. به طور مثال براي حل مشكلات زيست محيطي و تسريع در انجام امور - كه همهء مطلب هم اين نيست - دولت بدون از رده خارج كردن اتومبيلهاي قديمي اقدام به توليد اتومبيلهاي جديد كرد كه نتيجه آن ايجاد ترافيكهاي سرسام آور حتي در بزرگراهها بود. همين ترافيك خود منجر به برخوردهاي طلبكارانه و پيدايش نوعي روحيهء پرخاشگري در بين رانندگان شد تا جاييكه پرخاشگري و خود محوري جاي برخوردهاي مسالمت آميز و قانون را در رانندگي ما گرفته است. در اينجا سرمايه هاي اجتماعي كه از دست رفته اند همان مدارا و قانونپذيري افراد است با مداومت چنين رويه اي مثلا روحيهء پرخاشگري قابل تسري به ساير امور اجتماعي ماست. كما اينكه در گوشه و كنار هم با اين پديده مواجه هستيم.يا اگر نشانه هايي از اعتماد را مثلا در زمان گذشته در كلون و چوب خط و امثالهم مي ديديم - كه البته بايد اينها هم به روز مي شدند - در زمان امروز بر سر موضوعاتي به مراتب ساده تر اعتماد وجود ندارد .
امتيازاتي كه ما در قبال از دست دادن سرمايه هاي اجتماعي كسب كرده ايم كه سياستمداران ما به آنها مي نازند بسيار اندك است. مثلا جامعهء ما توانايي پذيرش هر انديشه يا شي جديد را دارد. سياستمداران ما بسيار خشنود بودند كه اگر روزي ديگر با واژه اي جديد دموكراسي را تعريف كردند به هر حال حداقل در مقام طرح اين واژه با ضريب استقبال مواجه خواهد شد. يا توليد انواع و اقسام اتومبيل - كه حربه اي هم براي ايجاد اشتغال بود - با استقبال جامعه مواجه شد چون بر اساس يك دستاورد مدرن در جامعه ما پذيرش شي جديد ضريب بالايي از اطمينان را با خود دارد.ولي باز مشكلات جديدي به وجود آمد. رقابت بين همين كارخانه هاي كوچك و بزرگ براي بدست آوردن بازار مصرف و استقبال مناسب از اكثر اين محصولات در نهايت منجر به بالا حجم توليد اين كارخانه ها شد و اگر زماني مشكل اين بود كه توليد اتومبيلهاي جديد ايران خودرو و سايپا بدون جايگزيني انجام مي شد حالا ساير كارخانه ها هم به صف توليد كنندگان پيوسته اند و از آن جالب تر اينكه با وجود سهم كمي كه اين كارخانه ها در توليد اتومبيل دارند اما به علت انباشت سرمايه در تهران اكثر اين خودروها راهي پايتخت مي شوند غافل از اينكه خيابانهاي شهر ما ديگر پر شده اند. نكتهء ظريفي كه اينجاست مقايسهء بين ذهنهاي آشفتهء ما و خيابانهاي شلوغ شهر ماست. شايد بتوان گفت كه ديگر اين دستاورد پذيرش انديشه جديد - كه بر خلاف پذيرش شي جديد غريزي نيست - ديگر رو به نابودي است چرا كه ذهنهاي ما هم در حال پر شدنند. اگر چوب خط جاي خودش را به چك و سقته داده است و كلون امروزي هم هزار جور سر و صدا از خودش در مياورد پس طبيعي است كه اعتمادهاي ما هم به روز شده باشند.
چندي پيش در هياهوي ناآراميهاي تهران عده اي - گيرم در حاشيه - با اعتراض و آشوب خواهان تغيير نظام سياسي در ايران شدند بدون آنكه صحبت از نظام آتي و اهداف خود بكنند يا مشابه چنين حركتهايي در ممالك ديگر از سوي گروهي خاص حمايت بشوند اما همهء اينها به شكست انجاميد. عدم حمايت مي تواند دلايل مختلفي داشته باشد. اما بهتر است موضوع را ساده تر نگاه كنيم :
فرض كنيم نيروي انتظامي مانند هميشه از شما بخواهد كه در هنگام مسافرتهاي طولاني حتما آنها را از نبودن خود با خبر كنيد تا اقدامات موثر را براي پيشگيري از سرقت از خانه شما برايتان فراهم كند حدس مي زنيد چند درصد دارندگان چنين تجهيزاتي به اين دعوت عمومي پاسخ مثبت خواهند داد؟ حدس پايين شما تنها علتش نداشتن تضمين است. نوعي عدم اعتماد و سقوط سرمايهء اقتصادي. بالعكس فرض كنيد دولت در مزايده اي عمومي بيابانهاي اطراف طبس را با قيمتي مناسب به فروش برساند. طبيعتا اين فروش با استقبال مردم موجه خواهد شد چرا كه تضمين ناننوشته اي وجود دارد كه قيمت زمين در ايران كاهش پيدا نخواهد كرد. پس آن دوستاني كه در آنسوي آبها از طريق راديو و تلويزيون مدام از مردم مي خواستند كه به خيابانها بريزند يا آن عده اي كه در همينجا از عدم استقبال مردم شكايت مي كردند بهتر بود كه ابتدا تضميني به ما مي دادند كه اوضاع سياسيمان بهتر خواهد شد و سپس درخواست خود را مطرح مي كردند چون ديگر سرمايهء اجتماعي به عنوان اعتماد در جامعهء ما وجود ندارد. بهتر است كمي اين بي اعتمادي را بيشتر بكاويم. اگر از فرد شروع كنيم يك فرد مي تواند به آقاي ايكس بي اعتماد باشد. دليلش هم طبيعتا اگر احساسي نباشد منتج از يك بار اعتماد و خسران است. اين يك امتياز براي فرد است كه افراد اطرافش را مي شناسد. حال فرض كنيم فرد مورد نظر ما اعتمادش را به خانم ايگرگ هم با همان رويه از دست بدهد. حالا مي تواند در برابر اعتماد به افراد از اطمينان بيشتري برخوردار باشد چراكه افراد نامطمئن را بهتر مي شناسد. اما با گسترش اين دامنه از يك فرايند استقرايي يا قياس او تبديل به آدمي بي اعتماد خواهد شد كه ابدا برايش يك امتياز محسوب نخواهد شد. به نظر ميايد جامعه ما هم دچار همين بي اعتمادي استقرايي است كه ديگر شامل شي آزاد نمي شود. پس واكنش مردم در قبال اين ناآراميها تا حد زيادي طبيعي بود.

موخره : اصلا نمي دانم كه اين وبلاگ هم مدفون شده است و من به قولي آنرا نبش قبر كرده ام يا نه به هرحال ديروز كه به وبلاگ پدرام عزيز سر زدم ديدم كه تقريبا تمامي مطالبش نقل از اين سرمايه هاي سقوط كرده است در اين دشت زمستانزدهء بي همه چيز.

at @ 2:03 AM



گفتگوي روز: دموکراسی - گام اول

 


 


بايگانی
 


پدرام
تلخون
علی
عليرضا

فروغ
مهران

فرستادن نظرات

 


يه جور ديگه
يه جور ديگه

ِگنگ خوابديده
دفتر سپيد
صد ملک دل
شرقي


ما

 

گفتگوي اول:فمينيسم


رنگ وبلاگ را انتخاب کنيد

* * * * * random