فصل اول : گفتگو |
لطف طبع آنها ! مدلهاي سياسي بعد از پروتستانيسم، بيشتر از آنكه به مشاركت و حضور ذهني فرد تاكيد داشته باشند ، به مردم به عنوان ابزار و وسيله نگاه مي كنند . در اين گونه دموكراسي ها مردم وسيله اي براي اخذ تصميم و توجيه آن هستند. مي توان گفت مردم در نهايت يك موازنه گر بين زور و آزادي و يا جبر و اختيار هستند. نمونه چنين توجيه هايي مثلا در فلسفهء سياسي هابز ديده مي شود. هابز با آنكه طرفدار يك حكومت سلطنتي متمركز بوده است اما الوهيت را از آن سلب كرده است با اينحال همچنان بر اصل قدرت تاكيد دارد او براي توجيه اين زور آنرا به مساله اصالت فرد نسبت مي دهد و هرج و مرج خودسرانه را منتج از جوامع فرد مدار دانسته و تفويض ارادهء شخصي به قدرت مطلق پادشاه را تنها راه مقابله با اين هرج و مرج خوانده است ضمن اينكه اين حكم گرچه مطلق است اما نه الهي است و نه درست، بلكه يك بازدارندهء ناچارا مورد توافق است و تفويض اين اراده هم از نظر هابز فقط براي يك نسل اعتبار دارد.لاك پيشنهاد جدايي قوا از هم را مي دهد . در مدل حكومتي لاك قواي مقننه و قضاييه بايد از هم جدا باشند ولي اين تفكيك بايد به گونه اي باشد كه هر يك نقش نظارتي را روي ديگري اعمال بكنند . تركيب چنين ايده هايي با نظريات ليبراليستهايي مانند بنتام كه نظريهء جناحهاي فعال خود را در ابتداي قرن نوزدهم ارائه مي دهد و به كثرت جناحها اشاره دارد- پايه گذار نوع دومي از دموكراسي در مغرب زمين شد كه همان دموكراسي است كه امروز در تداول عامه بيشتر به آن استناد مي شود. در ادامهء بلوغ اين نظريات در عصر نو به تعاريفي مانند : برابري سياسي افراد، امنيت ، اكثريت ، جهاني شدن ، خصوصي سازي ، آن جي او و.... مي رسيم كه پايه هاي نظامها يي كه مي خواهند قائم بر دموكراسي باشند را تشكيل مي دهند. اين گونه دموكراسي در مدل هلد به ليبرال دموكراسي موسوم است . همانطور كه از شعارهاي اين سيستم حكومتي بر مي آيد دمو در اين تعريف همهء مردم هستند. شايد به توان گفت مهمترين ارمغان اين گونه دموكراسي همان ايدهء برابري افراد فاقد از معيار بود كه بعد ها اين برابري به واحدهاي بزرگتري مانند شركتها هم گسترده شد و باعث به وجود آمدن مفاهيم پايهء توسعهء اقتصادي نظير بازار آزاد و خصوصي سازي شد. نوع سوم دموكراسي دقيقا افتراقش با نوع دوم از همين بازار آزاد و خصوصي سازي شروع مي شد و ريشه يابي آن به وجود جناحهاي پايدار و مخالف در يك حكومت مي رسيد . اينبار هم تغيير كراتس باعث تغيير دمو مي شد دموكراسي نوع سوم اصول ابتدايي خود را بر پايهء يك نظام تك حزبي خود منتقد گذاشته بود. اين مدل دموكراسي كه هلد آنرا دموكراسي تك حزبي نام نهاده است نمود كامل در كشورهاي كمونيستي به خصوص شوروي سابق دارد . در اينجا آن بخش از همهء مردم كه در حزب عضويت دارند دمو ناميده مي شوند و كراتس هم همان حكومت كمونيستي است . وجود سيستمهاي تك حزبي كه اقتصاد را پايهء كنترل سياست گذاشته بودند عملا نقادي را در خود از بين برده بودند و نقادي در خارج از حزب هم از آنجا كه ديگر از سوي بخشي از همهء مردم نبود. قابليت رسيدگي و بررسي نداشت. نتيجه چنين سياستهايي در روسيه همان پيدايش عاليجنابان خاكستري بود. بعد از تعاريفي كه از دمو و كراتس در مدلهاي دموكراسي شد بد نيست نگاهي هم به پروسهء اين مشاركت بيندازيم: در يونان همانطوري كه ذكرش پيشتر رفت ، مشاركت يك انتخاب مستقيم بود. در ليبرال دموكراسي ما با انتخاب نماينده از سوي مردم ، حضور در جناحهاي سياسي و استقلال قوا مواجه هستيم و در مدل ماركسيستي ما شورهاي كوچك و محلي انتخابي مردم را داريم كه آنها نماينده در شوراهاي بزرگتر تعيين مي كننند و همينطور آنها هم نماينده هايي در شوراهاي بزرگتر و همينطور مسلسل. همانطور كه هلد اشاره مي كند به نظر مي رسد كه اقبال عمومي بيشتر روي خوش به نوع دوم نشان مي دهد اما بايد اين نكته را هم اضافه كرد كه نظامهاي سياسي امروز فارغ از كلاسه شدن در چنين مدلهايي و بنا به شرايط امروزي ، سيتمهاي حكومتي خود را انتخاب مي كنند. به هر حا ل اين جملهء حكيمانهء جان استوارت ميل را نمي توان فراموش كرد كه : بهترين شكل ايده آل حكومت آن نيست كه عملي و يا قابل قبول در همهء سطوح تمدن باشد بلكه آن است كه در شرايطي كه قابل اجراست و كارايي دارد قرين با بيشترين پيامدهاي مفيد، آني و آتي باشد. at @ February 05, 2003
|
|