فصل اول : گفتگو |
|
خصم خودكامان محفل گرچه دل مي برد و دين! شايد بهتر باشد كه در بررسي يك مفهوم كه بازيهاي زباني بسياري با آن شده است در اولين گام از طريق اتيمالوژي وارد شويم؛ دموكراسي از دو واژهء يوناني دموس به معني مردم و كراتوس به معني حكومت مشتق شده است پس بديهي به نظر مي رسد كه دموكراسيهاي اوليه سعي در شكل دادن نوعي رابطهء عقلاني/ منطقي بين حكومت و مردم داشته اند و بازهم با توجه به يوناني بودن مفهوم مي توان فهميد كه اولين چالشها را بايد در يونان باستان جستجو كرد. دموكراسي در يونان با تعريف متداول آن در جامعهء ما ، يعني نظر اكثريت مردم تقريبا همخوان است. در يونان قوهء مقننه كه اصلي ترين جزء حكومت محسوب مي شد را تمام مردم يك شهر تشكيل مي دادند اين گونه دموكراسي كه با وجه اول مدل هلد تناظر دارد ، دموكراسي مستقيم خوانده مي شود. چنين دموكراسي هايي البته بنا به قاعدهء ضريب وجود در دنياي امروز نمي تواند شكل بگيرند . طبيعي است كه مثلا در تهران امروز نمي توان از ده ميليون نفر خواست كه براي قانون گذاري در روز فلان در جايي جمع شوند. اما در يونان باستان با شهرهايي كه در حدود ده هزار نفر جمعيت داشتند و بسياري از ساكنين شهرها مثل زنان و بردگان و كودكان جزء شهروندان محسوب نمي شدند امكان وجود چنين نظامهاي حكومتي دور از فعليت نبود. امروزه هم تا آنجا كه من مي دانم فقط در بعضي از كانتونهاي سوييس چنيين سيستمي البته نه در اين ابعاد رواج دارد . در تعاريفي كه از دموكراسي وجود دارد ، خود واژه هم فونكسيونل عمل مي كند. بطور مثال قطعيتي دربارهء استفاده از خود كلمهء مردم نيست. و تعاريفي آميخته از اين واژه بسته به مدلهاي دموكراسي وجود دارد. دمو كيست؟ 1- آيا همهء مردم هستند؟ 2- بخشي از مردم هستند؟ 3- بخشي از همهء مردم هستند؟ در مدل دموكراسي يوناني ، آنجا كه شما شهروند محسوب مي شديد ديگر وابسته به جريان دموكراسي و قانونگذاري بوديد. يعني همين شرط شهروند بودن براي حضور در يك دموكراسي فعال كفايت مي كرد و اين دمو با تعريف دوم در بالا برابر بود . دقيقا به همين دليل و تاكيد بر عدم نقش فضيلت در انتخاب قانونگذاران، باعث شد كه اولين مخالفان دموكراسي از فضيلتمداران كهن باشند: افلاطون كه شرح آراء اش در جمهور آمده است و ارسطو كه با طعنه دموكراسي را حكومتي مي خواند كه در آن قدرت به انسانهاي آزاده و فقير داده مي شود كه اكثريت را تشكيل دهند. چنين برخوردهايي با دموكراسي و همچنين به قول يونگ زمينه سازي تاريخي براي ظهور يك مصلح كه به پيدايش مسيحيت انجاميد راه را بر مراجعه به نظر اكثريت تنگ تر كرد. ديگر انسان سياسي بودن فضيلتي محسوب نمي شد و سياست در محدوده ء سازو كار كليسا قرار مي گرفت. انديشهء سياسي با الهيات پيوند مي خورد و خير سياسي با مشيت الهي يكي مي شد. با ظهور پروتستانيسم انديشه هاي سياسي كمي تكان خورد،طبيعي بود كه اولين تلاشها اتفاقا براي احياي همان مدل دموكراسي يوناني باشدد و به نوعي سعي در تطبيق آن انديشه ها با شرايط اجتماعي/جغرافيايي زمان خود داشته باشند . روسو در كتاب قرارداد اجتماعي به ارادهء عمومي اشاره مي كند و خواستار حكومتهايي برخاسته از ارادهء عامه است . روسو مفهوم راي دادن در فواصل زماني را مطرح مي كند و البته پاسخگو بودن در مقابل همان آرا را . در اين نظام حكومتي كه ديگر دموكراسي ناميده نمي شد حداقل از دخالت مستقيم عامهء مردم در سياست و قانونگذاري كه بعضا بحثهايي بي مورد را موجب مي شد ديگر خبري نبود اما باز هم مفاهيمي چالشپذير در آن به چشم مي خورد: سياسي بودن مفاهيم خير و شر يا آزاديهاي اجباري و همينطور تناقضاتي كه در تعاريف او از نظامهاي مختلف در كتابهايش به چشم مي خورد. همهء اينها مدل روسو را چندان قابل طرح در دنياي امروز نمي كند. at @ January 30, 2003
فصل اول ، ثلث دوم
حقيقتش در شرايط فكري حاضر، دوري عجيبي نسبت به اين موضوع انشاء انتخابي فصل اول دارم. صحبت از دموكراسي بي اختيار من را ياد ثلث دوم دوران مدرسه و موضوع انشائ هميشگي اش مي اندازد : روز درختكاري. موضوع غريبي بود. غرابتش در اين بود كه صرفا به خاطر يك همزماني تقويمي انتخاب مي شد و طبيعي بود كه در شرايط زماني ديگر اصلا چنيني گزينه اي براي انتخاب وجود نمي داشت ضمن اينكه در مفيد به فايده بودن درخت ، نه تنها اجماع بلكه اتفاق آرا وجود داشت. امروز هم كه نظامهاي آموزشي بارها زير و رو شده اند و به قولي جديد گشته اند و ثلث دومي در كار نيست به گمانم ديگر اين موضوع هم به تاريخ پيوسته است و دانش آموزان از دست اين موضوع به زعم من بديهي - زياد پاستورال نيستم - راحت شده اند و آنرا به دست سازمان جنگلباني سپرده اند. حالا حكايت ماست. با اين نظام قديمي كه در آن زندگي مي كنيم بايد ناچارا بنشينيم و درباره، موضوع بديهي دموكراسي صحبت بكنيم و بدون استثناء اين دموكراسي موضوع انشاء هر فصل ماست. دوست عزيز ؛ فروغ پاييزي، به خوبي اشاره كرده بود كه از هر جا برويم باز به همين دموكراسي خواهيم رسيد. بله ، شرايط زماني حاضر موضوع انشاء ديگري براي ما نعيين نكرده است و همانطور كه يكبار در وبلاگم نوشتم در جامعهء امروز ما مفهوم دموكراسي - كه يك كلمهء علمي است - برابرنهادهاي متفاوتي دارد از پلوراليسم بگيريد تا آزادي زندانيان سياسي و همين هم گسترده گي بحث را سبب گرديده است، چه در غير اينصورت دموكراسي هم تا آنجا كه به گسترهء فكر عامه محدود مي شود به اندازه درختكاري بديهي - گرچه زياد دموكرات هم نيستم - است و بعد از اين گستره ، تفكر روي آن به نقل از جملهء عالمانهء هگل جزئي از تجملات فكري است و شايد بهتر باشد كه آنرا به دست تجمل گراها بسپاريم، گرچه شرايط امروز همهء ما را تجمل گرا كرده است. به هر حال گريزي نيست معلم گرامي ما موضوع را برگزيده است و انتخابي در كار نيست ما هم بيدقي ديگر خواهيم راند ، اينبار در فصلي ديگر. at @ January 28, 2003
|
|