فصل اول : گفتگو |
|
سلام..
دوستان فصل .. غيبتمان کبري شد ..گويا درد دلمان فمينيسم بود تا بهانه بدهيم به دست اين جنتلمن دوستان رفت و روب کننده ! حالا من باب جديد را باز مي کنم به اميد اينکه رفيقان را گرد هم آورم ... تا دور هم باشيم و گپي بزنيم .. گرچه اينجا نه آقا تقي داريم و نه قليان . شايد همه شان رفته باشند آن يکي قهوه خانه . چه کنيم ديگر ؟! جان به جانشان کنيم مرد سنتي اند ! قهوه خانه لابد دلپذير تر است از کافي شاپ .. اينها را که مي نويسم از اينکه چه ديزي خوش مزه اي براي آن شفق قطبي قهوه چي بار مي گذارم ، هم خنده ام گرفته و هم سعي مي کنم فلفل و نمکش را زياد نکنم.. که اينها ، بي انصافها ، بي دايره مي رقصند ! چه برسد که آقا تقي هم داشته باشند ! بگذريم .. موضوع جديد ما " دموکراسی ... گام اول " است . می خواهيم با هم در اين باره صحبت کنيم که براي کاشتن نهال دموکراسي در اين بيابان بي آب و علف ، اولين قدم کدام است ؟ موضوع از آنجا انتخاب شد که طي بحث اول ، خيلي از دوستان ضمن نامه يا کامنت پيشنهاد کردند قبل از حرف زدن درباره مسايلي که به نحوي به داشتن دموکراسي در يک جامعه ارتباط دارند ، تکليفمان را با خود اين واژه روشن کنيم .. دوست داريم باز همراهمان باشيد .. و در اين جمع کوچک براي هم بگوييم اولين قدم در راه داشتن يک جامعه دموکرات چيست . به زودي ما خواهيم نوشت .. و اينکه ببينيم قبل از ما شما بر سر ميز سفارش قهوه و شيريني داده ايد ، شادترمان مي کند .. ( اخ که فکر کنم بوي ديزي به مشام مي رسد تا قهوه !! ) فروغ @ January 08, 2003
|
|