فصل اول : گفتگو |
|
يک جيغ زنانه بر سر شما مردان که دور گرفته ايد
سلام دوستان .. ديشب خواستم چيزي بنويسم .. ديدم جو بسيار سنگين و مردانه است ! هول کردم .. رفتم سراغ زنان همسايه و صدا زدم بيايند کمک ! همه اش تقصير اين شرقي است با موضوع انتخاب کردنش ! حالا نمي شد به جاي اين بحث ، اول بسم الله روي چيزي مثل آلودگي هوا بحث مي کرديم ؟ مي شد تقصير را راحت انداخت گردن دولت و بعد هم درباره سرسبز کردن محيط اطراف و حمايت از جنگلها حرف زد .. اين هم شد موضوع که چهار تا مرد سبيل کلفت بياييد و درباره ما زنان حرف بزنيد ؟ تازه من بيچاره هم تک افتاده باشم ؟ اصلا شما تاثير اين قوانين مرد نويستان را بر روح زن و حيثيت زنانه اش مي دانيد ؟ آن قدر در سرتاسر زندگي ما به ما تلنگر مي زنند که عين چيني شکستني شده ايم .. چطور مي توانيد بفهميد بار اين حجاب چند گرمي بر روح ما چقدر است ؟ چطور مي توانيد حس يک زن را درک کنيد وقتي به بهانه دو سانت بکارت بي شرف و بي آبرو مي شود ؟ تا به حال از حضورتان در برابر چند آدم به خاطر جنسيتتان ترس برتان داشته ؟ مي توانيد مثل ما دچار حيرت و نفهمي شويد وقتي در شرايط برابر به شما نصف ارث پدرتان را مي دهند ؟ يا ديه تن ناقص شده تان نصف يک آدم ديگر است که فقط يک عضو ( به قول حسن آقا : زيبا ) اضافه تر از شما دارد ؟ هرگز نه ماه بچه در شکمتان داشته ايد تا روز و شبتان سياه شود ؟ شيره جانتان را در تنش ريخته ايد ؟ روز و شبتان يکي شده به خاطر مادر شدن ؟ زندگي تان دگرگون شده به خاطر بهشت نسيه ای که زير پايتان می گذارند ؟ و بعد از تمام اينها يکي بيايد و بگويد حق حضانت فرزند با تو نيست ؟ پس چطور مي توانيد اين قدر خونسرد بنشينيد و درباره ما خيالات شاعرانه سر بدهيد ؟ با آنچه که ديگر زنان با جانشان برايمان گذاشتند و امروز در جامعه ما که از بدوي ترين فرهنگ مدني فاصله دارد ، بي نام و نشان است ، شوخي کنيد ؟ اينها را گفتم تا بدانيد سهم و حق زن از زندگي به خاطر رنج مضاعفي که از انسان بودن ، مي کشد ، بيش از شماهاست .. تازه ما که مضاعفش را طلب نکرده ايم .. مي خواهيم نه زن ، بلکه انسان باشيم .. اگر کمي انصاف داشته باشيد مي بينيد طلب انسان ديده شدن در برابر اين همه رنجي که شما مردان از بابت زادنتان ، بزرگ کردنتان و هم زيستي در کنارتان ، به مادران و خواهران خود مي دهيد ، تقاضايي بس کوچک است .. .................................................... شرقي چند تا سوال پرسيده است ..که بين آنها به گمانم از همه جالبتر اينها باشند : از فمينيسم چه مي خواهيم؟ اين مرد سنتي که حداقل در ده پانزده وبلاگ از او نام برده ايم چگونه جانوريست؟ راستي زنان همسايه ، اگر بر فرض محال روزي در اين مملکت قوانين ، زن نوشت شوند و فمينيسم به عنوان يک جنبش اجازه قد علم کردن و تغيير قوانين مردانه را داشته باشد ، شما از آن چه مي خواهيد ؟ اين مرد سنتي کيست ؟ آيا مرد سنتي از شکم مادرش سنتي زاده مي شود ؟ نقش خانواده و خصوصا مادر در آفريدن مرد سنتي چقدر است ؟ از نظر شما زنان در رواج فرهنگ مردسالاري مقصرترند يا مردان ؟ آيا موافقيد که مردان در احقاق حقوق از دست رفته زنان بيش از خود زنان تلاش مي کنند ؟ ( خودشان اين طور ادعا دارند ! ) آيا مي توانند ؟ اصلا موافقيد مردان درباره خواسته هاي ما حرف بزنند يا شهر در دست زنان بايد باشد ؟ فروغ فروغ @ November 16, 2002
زماني كه براي اولين بار تصميم گرفتيم اين وبلاگ جمعي را راه بيندازيم ، قرار بود اولين مورد بحث فمينيسم باشد. چند روزي گذشته و طرفدار جدي اين موضوع بحث كه مهران عزيز باشد هنوز آغاز به سخن نكرده . من با اين بضاعت ناچيزم از موضوع بحث به خود اجازه نداده بودم آغازگر باشم ولي امروز از انجا كه ديدم هنوز دوستان دست بر قلم نبرده اند چند خطي نوشتم تا به قول معركه گير ها چراغ اول روشن شده باشد.چندي پيش فكر ميكردم فمينيسم و بحث احقاق حقوق زنان زير مجموعه ايست از بحث دمكراسي و فرهنگ مدني. يعني زماني كه احترام به حقوق انسانها اعم از زن و مرد هنوز نهادينه نشده طبيعتا جنس زن بيشتر در معرض تضييع حق قرار ميگيرد و با توجه به نبود پشتوانه حقوقي و قانوني به سختي ميتواند با اين امر مقابله كند. بنابر تصميم گرفتم نقطه شروع بحث را كمي به عقب تر، يعني به امكان يا عدم امكان نهادينه شدن دموكراسي بر گردانم. البته اين به مفهوم عدول از موضوع اصلي مورد بحث نيست و از نظر من هنوز موضوع اصلي همان است كه دوستان انتخاب كرده اند.
فرضيه سياسي بسيار معروفي در كتاب (فرهنگ مدني ) نوشته پروفسور گابريل آلموند و سيدني وربا در مورد ارتباط رفتار سياسي بشر و تكامل دموكراسي طرح شده است. اين فرضيه ميگويد: دمكراسي واقعي تنها زماني پديد مي آيد كه مردم به صورت گسترده و دلسوزانه در آن مشاركت كنند. بنابراين در جامعه اي كه مردم فرهنگ مدني نداشته باشند دموكراسي پياده نخواهد شد. مردم بايد به اصول دموكراسي وفادار باشند و گردانندگان حكومت دموكراتيك هم بايد مردم را از كارايي اين نظام مطمئن سازند. اگر اين دو اصل محقق نشوند ، مردم داوطلبانه از دموكراسي جانبداري نخواهند كرد. اين فرضيه ميگويد:وجود سوء استفاده گران، چاپلوسان و آزمندان موانع اصلي در رسيدن مردم به فرهنگ مدني هستند. با دقت در فرضيه بالا و مقايسه آن با فرهنگ جامعه خودمان ، به نظر ميرسد ما هنوز در مرحله ماقبل فرهنگ مدني هستيم و موانع اصلي در راه رسيدن به آن نيز در جامعه ما حضوري بسيار پر رنگ و حتي گاه پذيرفته شده دارند. اكثر ما كه در گفتگوهايمان از دموكراسي با احترام ياد ميكنيم ، در عمل مباني آنرا زير پا ميگذاريم و منافع شخصي خود را بر همه چيز ارجح ميشمريم چرا كه از كودكي در فضايي نفس كشيده ايم و در مسيري قدم زده ايم كه فرهنگ مدني را در آن راه نبوده. بستري كه در آن دموكراسي پاي ميگيرد بر ذهنيت اكثريت تاثير گذار يك جامعه قرار دارد و اگر قرار باشد اين نظام در جامعه اي شكل بگيرد نخست ذهنيت آدمهاست كه بايد پذيراي آن گردد. Asdola @ November 12, 2002
|
|